من هرگز رئیس جمهور نخواهم شد !
من هرگز رئیس جمهور نخواهم شد !
2017/03/11
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
مثل تمامی کودکان دنیا از کودکی در سر آرزوهای بلند و دور و درازی داشتم ، و به عشق این که روزی کسی خواهم شد انتظار گذر روزهای عمرم را می کشیدم . شب ها چشم هایم را می بستم و در خیالاتم به سالیان آینده سفر می کردم ، و روزهایی را بوجود می آوردم که مثلاکسی شده ام .
روز به روز این خیالات شدت می گرفت و در آن ها هر روز مقامی بالاتر را برای خود انتخاب می کردم تا آن جا که رسیدم به رئیس جمهوری !
با خود می گفتم اگر رئیس جمهور شوم چه می شود ! کلی حقوق و مقام و محبوبیت ! هزاران زیردست و کارگر و اختیار دار امور چندین ملیون نفر انسان . آنقدر در خیالاتم با پست خیالیم ور می رفتم تا آنکه غرق در لذت ریاست خوابم می برد .
سالها به این منوال سپری شد ، تا این که بخاطر کثرت مشاغل و مسئولیت ها آن پست خیالی ام را فراموش کردم ،اما شبی به صورت اتفاقی مثل دوران کودکی مرغ خیالم یاد پست ریاست جمهوری لذت بخش دوران کودکی ام کرد ، وارد آن شدم و خود را رئیس جمهور مقدر ایران پنداشتم ، اما این بار دیگر مثل دوران کودکی از لذت ریاست و کارهایی که می توانستم انجام دهم سرمست نشدم تا به خواب روم ، بلکه بی خواب شدم ، مداوم فقر و مسکنت ملیون ها فقیر و گرفتاری ملیون ها انسان از بیکاری و خطر امنیتی و تهاجم فرهنگی و سستی دین و اعتیاد و بی خانمانی و ... که رئیسان و سردمداران جامعه مسئول برطرف کردن آن هستند ، به ذهنم می آمد ، به خود گفتم ای وای بر من اگر لحظه ای سستی کنم و در مسیر برطرف کردن این معضلات قدم صحیحی بر ندارم ، اگر کوتاهی کنم چگونه عذاب الهی را در قبال تضییع حقوق مسلمانان تحمل کنم ، چگونه جواب امام زمان علیه السلام را بدهم و در قیامت چگونه طلب ملیون ها نفر انسان را که مورد ظلم من واقع شده اند را اداء کنم !
هنگامی که طائر خیالم تمام این سختی ها و مسئولیت عظیمی که باید متحمل آن شوم را تصور کرد ، به این نتیجه رسیدم که لقاء ریاست را به عطایش بخشیده و لذت بازی با آن را به دیگران واگذار کنم .
اما هوای نفس دائما در دلم آشوب می کرد و می گفت تو می توانی ! اما عقلم می گفت من آدم اینکار ها نیستم ؛ این گونه بود که جنگی در عالم درونم به پا شد .
در کلمات برخی علماء این گونه وارد شده است که ،آخرین حب غیر الهی که از دل مومن خارج می شود حب ریاست است ، ملا مهدی نراقی در جامع السعادات می فرماید :
« انسان هنگامی به درجه کمال می رسد که حب ریاست از دل بیرون رود، که آخرین چیزی که از سرهای صدیقان بیرون می رود حب ریاست و جاه است، و از اینرو بکلی ریشه کن کردن آن، به نحوی که دیگر احساس نشود، تقریبا از توانائی بشر خارج است. » [1]
وقتی به این کلام ملا مهدی نراقی توجه کردم فهمیدم که این خیالات از وسوسه شیطان است و باید با آن مبارزه کنم تا راه به سوی تعالی حقیقی به رویم باز شود و بتوانم در مسیر تحصیل ملک عظیم عالم آخرت حرکت کنم . خدای متعال در قرآن کریم می فرماید :
﴿ تِلْکَ اَلدّارُ اَلْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی اَلْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ اَلْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴾ [2](آری،) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرارمیدهیم که اراده برتریجویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است!
همین یک آیه کافی بود که تا روزی که زنده هستم خیال هر نوع ریاست و بلند پروازی را از سرم بیرون کنم .
اما کمی که تلاش کردم دیدم واقعا نمی شود این خیالات لعنتی را به راحتی از سر بیرون کرد ! با خود گفتم چه کنم تا این که به این نتیجه رسیدم که تنها راه فرار کردن از دست این خیالات خطر ناک فرار کردن به سوی خداست ، و آن به این است که در مسیر لقاء الهی حرکت کنیم ، کاری کنیم که ولو برای یک بار لذت معرفت خدا در جانمانجوانه بزند .
آیت الله سعادت پرور رحمت الله علیه در یکی از وصایای اخلاقی خود می فرمودند :
« اگر انسان بداند که در معرفت خدا چه لذتی نهفته است همه چیز را رها می کرد [ و جز در مسیر معرفت الهی قدم بر نمی داشت ] » [3]
آری چه بسا که لذت معرفت چنان بر احوال آدمی غلبه کند که احساس لذت جاه و ریاست در او بوجود نیامده و یا اگر وجود دارد از بین برود .
═══════════════════════════════════════════════════
[1] علم اخلاق اسلامی جلد 3 (ترجمه کتاب جامع السعادات ) فصل 65: اقسام نعمتها و لذتها ، نویسنده : ملا محمد مهدی نراقی مترجم : سید جلال الدین مجتبوی
[2] (سوره قصص، آیه 83)
[3] رسائل عرفانی ، آیت الله سعادت پرور ، وصایای اخلاقی معظم له .