نقش پدر و مادر در حیات فرزندان
نقش پدر و مادر در حیات فرزندان
بی شک یکی از اصلی ترین عوامل سعادت و شقاوت انسانها پدران و مادران ایشان است ، ریشه های وراثتی در اخلاق و رفتار و کردار انسانها تاثیر دارد ، همین دلی است که در مجموعه روایات اسلامی به انتخاب افراد مناسب برای ازدواج و فرزند آوری تاکید ویژه شده است هم در رابطه با زنان و هم در رابطه با مردان ،
امام صادق علیه السلام فرمود:
« تَجِبُ لِلْوَلَدِ عَلی وَالِدِهِ ثَلاثُ خِصالٍ: إِخْتِیارُهُ لِوَالِدَتِهِ وَ تَحْسِینُ اِسْمِهِ وَ ٱلمُبالَغَهُ فیِ تَأْدیبِهِ»( تحف العقول، النص، ص: 322)[از مهم ترین حقوق] برای فرزند سه حق بر پدر لازم است: مادری شایسته برای او برگزیند؛ نام نیکو برایش انتخاب کند، و در تربیت و ادب سالم او تلاش فراوان به خرج دهد .
هم چنین در بیانی دیگر از امیر بیان علی علیه السلام وارد شده است که :
« النَّاسُ أَبْنَاءٌ الدُّنْیَا وَ الْوَلَدُ مَطْبُوعٌ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ»( غرر الحکم و درر الکلم، ص: 100) مردم فرزندان دنیا هستند و فرزند انسان بر محبت و رفتار مادر خویش سرشته شده است.
یعنی کودک به مادرش محبت دارد و همین محبت موجب تبعیت و گام نهادن در مسیر تربیتی او می شود . آری نقش مادر مهم تر و برجسته تر از نقش پدر است.
هم چنین زنان نیز باید مردان صالح و سالم را انتخاب کنند، زیرا فرزندان ارزنده از پدران شایسته به بار خواهند آمد.
امام باقر علیه السلام فرمود :
«یُحْفَظُ الْأَطْفَالُ بِصَلَاحِ آبَائِهِمْ کَمَا حَفِظَ اللَّهُ الْغُلَامَیْنِ بِصَلَاحِ أَبَوَیْهِمَا» (تفسیر العیاشی، ج2، ص: 338 و بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج68، ص: 236)
«کودکان و فرزندان با شایستگی پدران شان حفظ و نگهداری خواهند شد همانگونه که خدای متعال دو کودک یتیم را (که داستانشان در سوره کهف آمده است را) بواسطه شایستگی و ایمان والدینشان ربوبیت و حفظ نمود .
امام صادق علیه السلام نیز فرمودند « إِنَ اللَّهَ لَیُفْلِحُ بِفَلَاحِ الرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ وُلْدَهُ وَ وُلْدَ وُلْدِهِ »(تفسیر العیاشی، ج2، ص: 337)همانا خداوند با رستگاری و خوشبختی مرد مؤمن فرزندان و نوادگانش را شایسته و رستگار می سازد.
پس روشن شد که انتخاب همسر در واقع انتخاب فرزند است. با آن هم باید باور داشت که نقش مادر به مراتب بالاتر از نقش پدر خواهد بود.
چه زیباست گفته ی سعدی:
«زمین شوره سنبل بر نیارد در او تخم عمل ضایع مگردان.»
امّا اگر مادر شایسته و دین دار، باتقوا، خوش اخلاق، بانظم، آگاه، خردمند، دور اندیش بود ، فرزندِ صالح تحویل جامعه خواهد داد.
حال در مورد نقش وراثتی حالات روحی و معنوی والدین در فرزندان به داستان زیر توجه کنید
مردی بود در "مرو"، که او را "نوح بن مریم " میگفتند و قاضی و رئیس مرو بود و ثروتی بسیار داشت. او را دختری بود با کمال و جـمال، کـه بسیا ری از بزرگان وی را خواستگاری کـردند و پدر، در کـار دختر سخت متحیر بود و نمیدانست او را به که دهد. میگفت: اگر دختر را به یکی دهم، دیگران آزرده میشوند و فرو مانده بود.
قاضی، خدمتکار جوانی داشت، بسیار پارسا و دیندا ر، نامش "مبارک " بود و باغی داشت بسیار آباد و پرمیوه. روزی به او گـفت: امسال بـه تاکستان (باغ انگو ر) برو و از آنها نگهداری کن. خدمتکار برفت و دو ماه درآن باغ به کار پرداخت.
روزی قاضی به باغ آمد و گـفت: ای مبارک! خوشهای انگـور بیاور. جوان، انگو ری بیاورد، ترش بود. قاضی گفت: بـرو خوشهای دیگـر بیاور. آورد، باز هم ترش بود. قاضی گفت: نمیدانم باغ به این بزرگی، چرا انگور ترش پیش من میآوری و انگور شیرین نمیآوری؟!
مبا رک گفت: من نمیدانم کدام انگور شیرین است و کدام ترش!
قاضی گفت: سبحان الله! تو امروز دو ماه است که انگـور میخوری و هنوز نمیدانی شیرین کدام است؟
ای قاضی! به نعمت تو سوگند که من هنوز از این انگـور نخو ردهام و مزه اش را ندانم که ترش است یا شیرین!
پرسید: چرا نخو رده ای؟
گفت: تو به من گفتی که انگور نگاه دار، نگفتی که انگور بخور و من چگونه میتوانستم خیانت کنم!
قاضی بسیار شگفت زده شد وگفت: خدا تو را بدین امانت نگـه دارد. قاضی چون دانست که این جوان، بسیار عاقل و دیندار است، گفت: ای مبا رک! مرا در تو رغبت افتاد، آنچه میگویم، باید انجام دهی!
گفت: اطاعت میکنم.
قاضی گفت: ای مبارک! مرا دختری است زیبا، که بسیاری از بزرگان او را خواستگا ری کردهاند، نمیدانم به که دهم، تو چه صلاح میدانی؟ مبارک گفت:
کافران در جاهلیت، در پی نسب بودند و یـهودیان و مسیحیان، روی زیبا میخواستند و در زمان پیامبرما، دین میجستند و امروز، مـردم ثروت طلب میکنند. تو هرکدام را خواهی اختیارکن !
قاضی گفت: من "دین " را انتخاب میکنم و دخترم را به تو خواهم داد، که دیندار و با امانتی.
مبارک گفت: ای قاضی! آخر من یک خدمتکارم، دخترت را چگونه به من میدهی و اوکی مرا میخواهد؟!
قا ضی گفت: برخیز وبا من به منزل بیا، تاچا ره کنم. چون به خا نه آمد ند. قاضی به مادر دختر گفت: ای زن! این خدمتکار، جوانی بسیار پارسا و شایسته است، مرا رغبت افتاد که دخترم را به او بدهم، تو چه میگویی؟ زن گفت: هر چه تو گویی، اما بگـذار بروم و داستان را برای دخـترم بگویم، ببینم نظر او چیست. مادر بیامد و پیغام پدر به او رسانید. دخترگفت: چون این جوان دیندار و امین است، میپذیرم و آنچه شـما فرمایید، من همان کنم و از حکم خدا و شما بیرون نیایم ونافرمانی نکنم! قاضی، دخترش را به مبارک داد، با ثروتی بسیار. پس از چندی، خدای تعالی به آنان پسری داد که نامش را "عبدالله بن مبارک " گـذاشتند و تـا جهان هست، حدیث او کنند به زهد و علم و پارسایی! (. خواندنیهای ادب پارسی/ 110- نصیحة الملوک، محمدغزالی/ 263، با اندکی تغییر.)